دولت سیزدهم اقتصاد مقاومتی را فراموش کرد/ پرونده اقتصاد مقاومتی رسما بسته شد

دولت سیزدهم اقتصاد مقاومتی را فراموش کرد/ پرونده اقتصاد مقاومتی رسما بسته شد

به گزارش اقتصاد کشور به نقل از خبر آنلاین؛ تمام آنچه در دولت پیشین پیرامون اقتصاد مقاومتی شکل گرفت، امروزه در دو سالگی دولت سیزدهم به فراموشی سپرده شده است.

موضوع گفتگو “سیاست های کلی اقتصاد مقاومتی و فرجام آن” است. این مصاحبه با یکی از افراد مطلع و صاحب فهم و تحلیل در موضوع است. کسی که سال‌ها در دبیرخانه ستاد فرماندهی اقتصاد مقاومتی تجربه اندوخته است و خود نیز در همراهی با بزرگان، در تبدیل سیاست ها به اجرا مشارکت و تلاش داشته است.

دکتر فتح‌اله آقاسی‌زاده با انتشار کتاب اقتصاد مقاومتی(مبانی، مضامین، مدل اجرایی و عملکرد) در سال ۱۳۹۷ و توسط سازمان برنامه و بودجه کشور، سعی نمود نقش توسعه گرایانه و رویه مستند سازانه خود را نشان دهد.

با چنین زمینه ای، این گفتگو به کالبد شکافی اقتصاد مقاومتی پس از ۱۰ سال می پردازد. دکتر آقاسی زاده اصرار داشته است که این گفتگو از منظری تحلیلی و مستقل نگریسته شود. ایشان در این گفتگو تلاش نموده خودش را از قالب اداری و سازمانی محدودش دور نماید و در مقام یک اندیشه ورز گفتگو کند تا شاید گفتگو و نکاتش حال کشور را بهتر کند و به آینده توسعه و تعالی ایران، مدد رساند.

بدون مقدمه وارد موضوع شویم. اقتصاد مقاومتی چه شد؟

پاسخ کوتاه، صریح و بدون پرده این است که اقتصاد مقاومتی رها شد! اما اگر بخواهید توضیح بدهم، باید شرح و بسط بیشتری بدهم.

سیاست های کلی اقتصاد مقاومتی محدود به عبارات و گزاره های ابلاغی، عموما مورد اجماع اهل تامل و نظر بود. البته جسته و گریخته برخی معتقد بودند که وزن بیشتر سیاست ها، نگاه به درون است و چندان هم دقیق نیست.

من اما بدون قضاوتی سودار، در کتاب اقتصاد مقاومتی به تفصیل این را تبیین کرده‌ام که اقتصاد مقاومتی برآمده از زیست بوم اقتصاد کلان و سیاست جمهوری اسلامی ایران بوده است. به عبارت دیگر من این را به دقت و تحلیل گرایانه توضیح دادم که سیاست های کلی اقتصاد مقاومتی مجموعه ای بود که برای استمرار سیاست خارجی موجود و کارآ نمودن اقتصاد و حکمرانی با حتمی دانستن سیاست‌های جاری نظام شکل گرفت. صریح‌تر اینکه بگوییم این سیاست‌ها، دستورالعمل حکمرانی کشور در همه ابعاد و مولفه‌ها در شرایط استمرار سیاست داخلی و خارجی جمهوری اسلامی ایران بود.

مطابق با فهم من، جمهوری اسلامی ایران مایل بود سیاست خارجی‌اش استمرار یابد یا اگر قرار به چرخشی هم هست، همچنان همه تخم‌مرغ‌ها در سبد برون‌گرایی قرار داده نشود.

چنین به نظر می‌رسید که نظام به این درک رسیده بود که یا باید یک پارادایم شیفت اساسی می‌کرد و یا باید رویه حکمرانی جاری را ادامه می‌داد. دولت مستقر (دولت روحانی)، گزینه نخست را ترجیح می‌داد اما نظام به گزینه دوم بیشتر تمایل داشت.

طبیعی بود که نهایتا دولت باید به نگاه نظام تمکین می‌کرد. برای همین نظام هم سیاست ها را ابلاغ نمود و با ابلاغ سیاست‌ها، ترجیح داد بدنه اداری کشور و کارگزاران دولت را با خود همراه سازد. در واقع جمهوری اسلامی ایران به عنوان نظام، بجای تغییر سیاست ها به معرفی و ترویج تکنیک‌های بدیل برای کارآمدی در شرایط وضع موجود روی آورد و لازم دانست دست و دل همه عوامل اجرایی اش را به درون و داخل سوق دهد تا بتواند همه را ملزم نماید با بهره گیری از همه اهتمام و توان خود، اقتصاد و مدیریت کشور را ارتقاء دهند.

آیا این منطق و استراتژی نتیجه داد و سیاست گذار به هدفش رسید؟

هم آری و هم نه!

آری از این جهت که به نظرم نظام توانست فضای کلان را تحت کنترل نسبی خود قرار دهد. من اخیرا در اظهار نظری این را دیدم که “رهبری در ۷۶ سخنرانی خود به موضوع اقتصاد مقاومتی پرداخته که از این میان، ۹ مورد در دوره ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد، ۶۵ مورد در دوره ریاست جمهوری حسن روحانی و ۲ مورد در دوره ابراهیم رییسی بوده است. “

به عبارت دیگر چنین گزاره ای بدین معناست که اقتصاد مقاومتی برای مواجهه با دوره حسن روحانی، سیاست مناسب تری تلقی می شد و چنان تمرکزی هدفمندانه بوده است. اما نه بدین جهت که تلاش‌های دولت روحانی چندان هم سودمند نبود. دلیلش هم به بسترها و زمینه ها مربوط می شد.

واقعیت این است که بخش بزرگی از کارگزاران اداری جمهوری اسلامی، زبان حکومت(نظام) را درک نمی‌کنند. دقیق تر اینکه بگوییم زبان حکومت با زبان فن سالاران و کارگزاران اداری همسان نیست. من این را در کتاب هفتاد سال برنامه ریزی توسعه بطور کامل آورده‌ام. فن سالاران و عوامل اجرایی ما، خود را با زبان حکومت بیگانه و دور می بینند. برای همین وقتی سیاست‌های کلان و فرامین حکومتی صادر می‌شود آنها صرفا از باب رفع تکلیف اداری و یا بر اساس مقدورات حداقلی برای مُدلایز شدن فرامین به اجراء تلاش می کنند. لذا نهایتا آن فرامین بد فرجام می‌شوند و به اهداف غایی‌اش نمی رسند.

در چنین شرایطی، ممکن است از باب ادبیات سازی و پربسامد شدن در رسانه های حکومتی، شاهد اتفاقاتی محیر الععقول باشیم اما در مقام ستاده و خروجی‌ها، کارکردها و اتفاقات مورد انتظار نیست. اتفاقا در اقتصاد مقاومتی این وضعیت دقیقا شکل گرفت. نهادهای حکومتی بسرعت تلاش کردند بنر بسازند و کتاب چاپ کنند. شهرداری، مجلس، صداوسیما، سپاه و بسیج تمام قد وارد شدند. دانشگاه‌های خاص وابسته به نظام مثل دفاع ملی سعی کردند ابتکار عمل را در دست بگیرند و با همایش و سمینار موضوع را داغ نگهدارند و پرچم را به اهتزار درآورند. سازمان تبلیغات و حوزوی‌ها و خیلی از رسانه ها و عوامل نظام نیز تمام قد وارد شد. علاوه بر اینها خود دولت، مجلس و قوه قضائیه ستادها و کمیسیون‌هایی ساختند و کلی ساختار و تشکیلات ایجاد کردند و ادبیات بی‌نظیری تولید شد. اما همه این جد و جهدها نهایتا آن خروجی را ببار نیاورد که باید می آورد. حتی رهبری به عنوان صادر کننده چنان فرامینی، عموما ناراضی بودند.

اکنون هم که ۱۰ سال گذشته است می بینیم که تهدیدها و ظرفیت ها خیلی تغییر نکرده است و شاید خیلی از شاخص ها بدتر شده است.

چرا این‌طور شد؟ چرا سیاست ها کارآمدی لازم را نداشت؟

بنظرم دو دلیل مهم داشت. دلیل نخست همان “زبان” است! زبان تکنوکرات‌ها زبان ارتباط با جهان، نوحکمرانی، تغییر مبانی و تغییر نگاه است. اولویت های عموم فن سالاران اداری که کارگزاران نظام هم بشمار می‌آیند، مبارزه و استکبارستیزی نیست. زبان فن سالاران، دهکده جهانی، تعامل و نگاه جهانی است. اما زبان نظام جمهوری اسلامی خیلی با این زبان همسو نیست. چنین وضعیتی صرفا شکاف‌ها و فاصله‌ها را شکل می‌دهد و نهایتا فن سالاران را به حاشیه می‌راند و دست نظام را از خروجی و ستاده تهی می کند. به نظرم مهم ترین تفسیر کپسولی را در این مورد، دکتر ظریف در عبارت موجز “تقدم میدان بر سیاست”، خلاصه و اعلام کرده است.

دلیل دوم، مسکوت گزاردن پیشران‌ها و موانع کلیدی هست. اخیرا دکتر جهانگیری نیز این را گفته است که ما همیشه، مسائل را مسکوت می‌گذاریم و نمی توانیم آنها را حل کنیم. بنابراین مسائل حل نشده می‌مانند. در اقتصاد مقاومتی هم اینطور شد. از نقاط کلیدی و گلوگاه‌ها غفلت شد. گاهی هم که این حرف در ستاد فرماندهی مطرح می شد، نهایتا ره بجایی نمی‌برد و باز هم موضوعات رها می شد چرا که ورود به آنها، مردان کهن و انرژی‌های طاقت فرسا می‌طلبید که غالبا شدنی نبوده و نیست!

آیا با همه اینها، دستگاه‌های اداری و اجرایی دولت روحانی، اقتصاد مقاومتی را دنبال نکردند؟

اتفاقا خیلی هم انرژی و تلاش در همان دوره به اقتصاد مقاومتی معطوف شد. متولیان و سکانداران سطح یک (وزراء، معاون اول)، به سهم خود و گاه شاید هم بر خلاف فهم و نظرگاه خود، برای تبدیل سیاست‌ها به اجراء تلاش بسیار می کردند. سازمان برنامه به عنوان دبیرخانه ستاد فرماندهی اقتصاد مقاومتی بویژه در دوره دوم فعالیت دبیرخانه، تلاش پردامنه و وثیقی به خرج داد. دبیر دوره دوم ستاد در عین مشغولیت‌های بسیار در امور بودجه، لحظه ای از موضوع غافل نبودند. ما در دبیرخانه، شب و روز نداشتیم. ستاد فرماندهی اقتصاد مقاومتی ساعت‌ها جلسه می‌گذاشت و اقدامات و پروژه های منتخب را تصویب و پایش می‌نمود. اما همانطور که عرض کردم نهایتا خیلی نتایج درخشانی شکل نگرفت چرا که زمینه ها و بسترها چندان کشش نداشت.

اعضای ستاد فرماندهی اقتصاد مقاومتی قطعا به تاریخ و جغرافیای موجود آگاه بودند. نظرم ستاد از یک طرف خود را در تاثیر گزاردن بر امور اساسی کشور ناتوان می‌دانست و باور داشت که در چنین اتمسفری، کارهای عمیقی را نمی تواند دنبال کند. از طرفی هم مایل نبود نسبت به نگاه رهبری و اجرای سیاست ها، کوتاهی نماید.

حتما اعضای ستاد می‌دانستند که نگاه بدنه دستگاه‌های اداری کشور فن سالارانه و ناهمساز هست و بیماری مزمن نظام اداری-اجرایی کشور هم از حیث کم رمق بودن، روزمرگی و کرختی، انرژی چندانی برای حرکت باقی نگذاشته است.

در چنین شرایطی اقتصاد مقاومتی لاجرم دنبال می‌شد اما بدیهی بود که نتیجه همان اندازه‌ای بود که می‌شد انتظار داشت.

با این اوصاف، اقتصاد مقاومتی نهایتا در دستگاه اداری دولت چه شد؟

به نظر من اقتصاد مقاومتی در دولت سیزدهم به طور تقریبا کامل رها شد. گویی در دولت جناب رئیسی همه تب و تاب‌های اقتصاد مقاومتی خوابید و گویی اصلا این سیاست ها وجود نداشت!

بعد از پایان دولت روحانی، ستاد فرماندهی اقتصاد مقاومتی هم کم فروغ شد و از سازمان برنامه و بودجه به مجموعه معاون اول کوچ کرد. مجموعه معاون اول هم به دلیل تاریخی و به جهت ترکیب کارشناسی و انبوه مباحث کارتابلی، برای فعالیت های کارشناسی توانمند نبوده و نیست. بنابراین بعد از مدتی ستاد فرماندهی اقتصاد مقاومتی به یک مجموعه اداری کم تعداد برای پیگیری برخی اولویت های مدنظر معاون اول تقلیل یافت. در سازمان برنامه هم عنوان اقتصاد مقاومتی از امور شورای اقتصاد حذف شد و بدین سان، پرونده اقتصاد مقاومتی اتفاقا در دولت فعلی، عملا بسته شد و این سیاست ها با فرجامی نه چندان رضایت بخش، به پایان خود رسید.

به نظر شما چرا این تغییرات و تحولات حساسیت برانگیز نشد و موضوع اقتصاد مقاومتی در این دولت به محاق رفت؟

من تحلیل دقیقی ندارم. شاید یک دلیل این بود که با آمدن دولت رئیسی، فرض بر این نهاده شد که این دولت اساسا به دلیل همسویی حداکثری با سیاست‌های نظام، نیازمند انذار و تبشیر نیست. شاید هم تصور بر این نهاده شد که با تزریق رویش‌های امام صادقی و نوانقلابیون تازه به بدنه دستگاه‌های اداری رسیده، دیگر نیازی به تکرار و توجه دادن به سیاست های اقتصاد مقاومتی نیست.

با توجه به توضیحات شما و مطابق با زاویه دیدتان، آیا آنچه طی شد نهایتا به توسعه و تعالی کشور مدد رسانده است؟

راستش پاسخ به این پرسش خیلی سخت است. من خودم را برای پاسخ به این پرسش به اندازه کافی توانمند و شایسته نمی‌دانم اما شخصا بر این گمانم که گفتمان‌های نظام جمهوری اسلامی چندان پایدار نیستند و گویی مطابق با زمان و مصالحی خاص در حکمرانی، انتخاب می‌شوند.

من خود نیز به درستی نمی دانم که چرا این سیاست‌ها علیرغم آن همه تواتر و تکرار، در دوره جناب رئیسی به محاق رفت. آیا نظام به اهدفش رسید و سیاست‌ها به تام و تمام اجراء و کامیاب شده است و یا اینکه کارکرد این سیاست ها صرفا محدود به دوره دولت یازدهم و دوازدهم بوده است؟ ما به عنوان کارگزاران اجرایی این ساختار، گاه در تعلیق رها می‌شویم!

آیا فکر می‌کنید پایش گاه و رصدخانه‌ای این موضوعات را دنبال می‌کند؟ آیا آینده را بهتر از گذشته می‌دانید؟

اینکه مجموعه‌هایی به تحولات توجه دارند، حتما. اما اینکه چقدر نگاه و مبانی شان معتبر و دقیق باشد، واقعا نمی‌دانم! من نوعی اعوجاج و روزمره‌گی را در موضوعات و مبانی می بینم. من به شدت نگران روزمره‌گی ها هستم. تصور می کنم رصدخانه ها هم در تقدم و تاخر مسائل گیر کرده‌اند و در راه‌حل‌ها به اشتباه افتاده‌اند. گویی ما مدام در حال تغییر هستیم. تغییر دولت ها هم نوبه‌ای و کوتاه مدت شده است. به نظرم دولت جاری هم به یک دولت ناب ناب بدل شده است و تنها می‌تواند به نان و آب و برق فکر کند. من از نگاه یک دولت‌مند و کارمند فکر می‌کنم دولت در عین بزرگی و پهن‌پیکری، کوچک شده است و افق دیدش محدود شده است. گویی مقامات تازه نشسته بر صندلی‌های پر از خدم و حشم و نان و آب دار در دولت ترجیح می‌دهند دلشان به یاران و حلقه خودشان خوش باشد و از فکر بلندمدت دوری نمایند. شاید هم حق داشته باشند چون با فرض فهم و صلاحیت، میزهای شان کوتاه مدت است و زمانی برای ساختن آینده، پیش‌روی‌شان نیست. در استمرار چنین وضعی، شرایط اداری ما هم بدان اندازه تلخ شده است که اهل نظر و اندیشه به حاشیه رانده می شوند و فرض می شود با تزریق صفر کیلومترها به دستگاههای اداری، می‌شود زیر پوست شهر را نادیده گرفت.

در چنین شرایطی چقدر می‌شود امیدوار بود؟ چقدر می‌شود به آینده نظر داشت؟

درست است که بالاترین رکن نظام، همواره به تزریق امید نظر دارد اما شما هیچ نشانی از این توصیه در سطوح زیرین نمی‌بینید. بلکه گاه همه چیز متضاد امید آفرینی‌ها هست. بدین سان تنها امید افرادی چون من، اندکی باد و باران است. دعا می‌کنیم باران بیاید و زمین شوره زار ما را با نمی آبیاری کند. به نظرم ما آخرین امیدواران منتظر هستیم. نسل بعد از ما به نظرم دیگر این اندازه هم منتظر نیست!

Share on facebook
Share on twitter
Share on telegram
Share on whatsapp
Share on print

لینک کوتاه خبر:

https://eghtesadekeshvar.ir/?p=12353

اخبار مرتبط:

نظر خود را وارد کنید

آدرس ایمیل شما در دسترس عموم قرار نمیگیرد.

  • پربازدیدترین ها
  • داغ ترین ها

پربحث ترین ها

تصویر روز:

پیشنهادی: